امسال بیست و دوم بهمن ما جور دیگه ای رقم خورد روز قبل از جشن انقلاب ما عازم زیباکنار همیشه سبز شدیم همراه مامان جون و خاله نگار و پدرهمیشه در صحنه.قرارکه قهرمان مادر توی مسابقات قهرمانی کشور زیر شش سال شرکت کنه و ما رو ده روزی اونجا پابند کنه. پدر هم روز جمعه برگشت و ما ماندیمو مامان جون و تمام زحمات ماکه به دوش ایشون بود چون باید مراقب رها باشند تا من همراه شما بریم مسابقات و برگردیم اون هم روزی یک بارگاهی هم دوبار با تمام سختی هایی که داشت شما با بهترین بازی و بیشترین زمان اگه قرار بود که باخت هم داشته باشی باتمام قدرت بازی می کردی و بازهات تقریبا دوساعت طول می کشیید و حریفهایی که می گفتن نیم ساعته بلند میشن شمادوساعت نگه می داشتی...